- مار شی
ناپدری، شوهر مادر
معنی مار شی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(کَ / کِ)
لغت نامه دهخدا
عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. (دمزن) :
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
نظامی.
خشت زنی پیشۀ پیران بود
بارکشی کار اسیران بود.
نظامی.
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
نظامی.
خشت زنی پیشۀ پیران بود
بارکشی کار اسیران بود.
نظامی.
(کَ)
لغت نامه دهخدا
نام شهری که دانشمندان آن را از بلاد ولایت کاسی در زاگروس مرکزی دانسته اند. (کرد و پیوستگی نژادی او ص 72)
نام ماه است چنانکه خورشید نام آفتاب است، (انجمن آرا) (آنندراج)، از مجعولات دساتیر است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به دساتیر ص 265 شود، به معنی ماه و روشنی ماه است چنانکه خورشید روشنی خور، (انجمن آرا)
(عَ عَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
(رِ)
لغت نامه دهخدا
محمد بن فضل بن علی مارشکی طوسی مکنی به ابوالفتح از مردم طابران. امامی فاضل و بسیار عبادت بود. از ابوحامد غزالی فقه آموخت و از گزیده ترین شاگردان طوسی بشمار می آمد. او به سال 549 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان چ اسدی ج 4 ص 391)
جمله ایست که بدان از فصل مشترک ماهیتی پرسش شود و گویند: (ای شی هوفی ذاته) یا: (ای شی هوفی جوهره) ورد پاسخ این سوال فصل واقع شود یعنی جزو ماهیت که بدان ماهیتی از دیگر ماهیات که با او در جنس مشارکت دارند ممتاز شود چنانکه ناطق در جواب ای شی هوفی ذاته در مورد انسان گفته شود: (یکی آن بود که چون از کدامی هزیکی بپرسی اندر خودیش جواب آن بود چنانکه بپرسی که مردم کدام حیوان است ک گویند که: ناطق. پس ناطق جواب کدامی مردم بود. و بتازی جواب ای شی گویند)
پیچ در پیچ مانند حلقه های مار: خط مارپیچ، مفتولی فلزی که دوراستوانه ای پیچیده شود، (ستون مار) عبارت از ستون یک بیک است با 5 قدم مسافت بین افراد. ستون مارپیچ برای حرکت از معابر مستور اتخاذ میشود
شب اول هر ماه
خوبی و خصلت مادر را به ارث بردن
از توابع لیتکوه آمل
از طرف مادر، نسبت خویشاوندی از طرف مادر داشتن، رضاعی
گوسفندی که به عاریه نزد چوپان گذارند
گورکن
شوهر دختر داماد
درختی، دارد، درخت به
کسی که در بالا رفتن از درخت مهارت دارد، بالا رونده از درخت
شوهر خواهر
از توابع دهستان بندپی بابل
پارچه ی چهارگوشه و گره خورده که در آن میوه، بذر و ریزند
چهار چشمی